بوی لیمو!

ساخت وبلاگ
دلم برای زندگی تنگ شده است دلم برای لبخندی بر پایتخت ها و خیابان‌های دنیابرای سرزمین هایی که سیرابند از باراندلم برای شعاع بلندی از رنگین کمانروزهای طلایی تابستانپرچین دامنه دار باغ ها بوته های نارس یا رسیده ی خوشه های انگور بر دیوارهادلم برای زندگی تنگ شده است دلم برای آبشارهای بلند و کوههای یخیبرای سینه هایی شورانگیز از عشقبی وفقه ازشادیبرای کولی ها که دوست دارند برقصند و ترانه بخواننددلم برای چشم انتظاری معشوقه هایی سرگردانآمدن و دیدن و بوسیدن سربازاندلم برای زندگی تنگ شده است باید سفره ی دلم را برای آنهاکه دوستشان دارم باز کنم و چشم انداز جهان را نه در نگاهمکه در ذهنم اندازه بگیرمو بگویم بیزارم‌ از همه سوء تدبیرها که آدمی را ترسانده استآنان پادشاهان گرسنگی و جهلندو اسب زین کرده اند تا در ایستگاه چند روزه حیات آدمیگرد فراموشی و خاموشی بپاشندمرثیه مرگ بسرایندباور کنید شما! دلم برای زندگی تنگ شده است مثل شاعرانی که سرایندگان بی سرزمینندو با هیچ موطنی به آرامش نمی رسندمگر سکوت آرامستانباور کنید شما!دلم برای زندگی تنگ شده است مثل شاعرانی که نام و شناسنامه ندارندمگر اندکی شبنامهبرای اعتراض به وضع موجودتهران ع-ر بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:25

طعم عسلگاهی باید یه کاری کرد شده در این ۲۷ تیر ۱۴۰۲ ، برگشت اندکی هوای داغ به سمت ملایمت بعد از مدتها کنار دریاچه بودم و خنکی هوا را بیشتر احساس کردم و سپس رو به غروب خورشید ایستادم بسان سربازی رودرروی فرمانده یگان تا وقتیکه آفتاب زیر آسفالت جاده ماهشهر به سربندر نهان شد.کتار دریاچه جایی که اطراق کرده بودم پاکیزه بود هر چند اندکی بچه ماهی مرده عذاب آور است که فکر می کنم بدلیل تابش هراسان آفتاب در ظهر باشد و گرمای آب اما غروبی تمیز بود و شفاف و کلی طبیعت به حسن و نجابت رفتار کرد و بعد برگشتم و طبق روز و روزگار اخیر ابتدا اندکی پیاده روی در پشت دیوار سپاه و باز نگاهی به خوشه های در حال رسیده خارک بر تنه درختان نخل به نوعی یادآوری جوشش حیات است .باری در هر حالی که هستم ، یادم باشد هیچگاه دفتر مشقم را فراموش نکنم و از درخت و دریچه هایی کوچک برای دیدن دنیا بنویسم و از لبخند ماهی های خسته بعد از اندکی لغزش در گرمای آب لذت ببرم و خواب تعدادی سگ را روی چمن خیس بلوار جدی بگیرمو در دل بگویم آه شما چقدر سگ های خوشبختی هستید که در این چمنزار آرام گرفته ایدکاش می توانستم به این همه حیوان اطرافم از سگ و گربه تا ماهی و کبوتر کمکی کرده باشم . دقت که می کنم هر جا و هر لحظه این زندگی شگفت انگیز است حتی اگر نخواهم پیچیده اش کنم و جالب است در همین اواخر قرن اخیر اکثریت قریب به اتفاق علمای علوم انسانی به این شگفتی حیرت انگیز و تنهایی و بیچارگی انسانها رسیده اند هر چند من همچنان تا زنده ام باید بیاموزم که دوست داشته باشم عشق و عدالت و آزادی راو از آزار هر چه اطرافم می بینم بیزار باشم از حشره ای مزاحم تا سگی ولگرد و دوست داشته باشم مثل کودکی هایم سازدهنی بزنم ترانه بخوانم، ‌بنام شکوفه ها و بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:25

میخواهم مثل خورشید باشم‌که آرام سر بر آستینغروب می گذاردو بی منت هر پیشوایی فردا طلوع خواهد کرد ماهشهر غروب دریاچه ع-رکتاب خطاب به عشق!اخیرا کتاب نامه های عاشقانه آلبر کامو به معشوقه اش ماریا کاسارس که ستاره سینمای فرانسه بود با عنوان خطاب به عشق از سوی نشر نو وارد بازار کتاب شده است و مورد استقبال عجیب قشر کتاب خوان ایرانی .کتاب مثل همه آثار کامو خواندنی ست و بیانگر نوعی پوچی مقدس در هستی ست ، به اضافه عشق به زندگی از سر راستی و دوست داشتن !.کتاب خطاب به عشق مکاتبات عاشقانه نویسنده ای بزرگ به نام آلبرکامو و بازیگر مشهور سینمای فرانسه ماریا کاسارس می باشد که فاصله انتشار این نامه ها از زمان نوشتن تا انتشار نزدیک به نیم قرن می گذرد..آلبر کامو در یکی از نامه ها آویشنی را که از دامنه کوهی در فلاتی دور و وحشی کنده است می گذارد و برای ماریا کاسارس می فرستد ، ماریا اما در پاسخ و در نامه ای آرزو می کند که ای کاش در جیب های آلبر جا می گرفت و همه جا همراهش می بود. به تعبیر حافظ؛یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجبکز هر زبان که می‌شنوم نامکرر استخطابه عشق را باید مانند رمانی خواند با دو راوی که دلدادگی شورانگیز و فرساینده را پنهانی رعایت کردند تا در کمال خود با مرگ کامو بر اثر تصادف اتوموبیل ناتمام بماند.این دو چهره مشهور در عالم ادبیات و سینما دوازده سال عشق ناب و خالص خود را در میانه جنگ و سیاست رها نکردند . هر چند مثل من و ستاره آسمانی در شب های تار زمانه از یکدیگر دور بودند خیلی دور اما عاشق اما شیفته و در طلب یک حاودانگی که جدایی در پی نداشت.در یکی از نامه ها کامو می نویسد تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک گویم جهانی که خودت میدانی چقدر خ بوی لیمو!...
ما را در سایت بوی لیمو! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar524 بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 19:25